پيام دوستان
+
نه چندان دلخوري از من
نه چندان دوســتم داري
مرا تاچند ميخواهي بلاتکليف بگذاري
#فاضلنظري
*ترخون بانو*
10 دقيقه قبل
هما بانو
من کِي آزاد شَوَم از غمِ دل؟ چون هر دَم... هندويِ زلفِ بُتي حلقه کُنَد در گوشم.
جوادتبريزي
نه آنقدري
به دوست داشتنم مطمئني
که يک بار برايِ هميشه بخواهي ام
و نه دلش را داري که بگذاري
بروم ..
چند چندي با خودت؟!
دلت کجا مانده که
اينگونه مرا لايِ منگنهِ ” بلاتکليفي “
ميگذاري!؟......مانا باشيد بانوي بزرگوارپارسي@};-
*ترخون بانو*
{a h=banoyedashteroya}هما بانو{/a} درود بر شما ممنون ازحضورتون
*ترخون بانو*
{a h=Tabrizi246810}جوادتبريزي{/a} منگنه ي بلاتکليفي چه تعبيرزيبايي تشکر از شما
+
سلام عزيزان
خدا قوت به همگي
طاعات و عبادات و نماز و روزه هاتون قبول@};-
هواي شهرتون چه جوره !
هنوز بخاري هاتون روشنه !!:)
ما يه هفته هست پنکه و کولرگازي ها روشن شدند.:(
*ترخون بانو*
10:20 صبح
+
.. خانه دوست..
ميداني ميدانم که باز تو را دارم...
مثل هرروز بپرسي که آيا ؟....
مثل ديروز تو را دوست دارم....
مهرباني هنوز پابرجاست! ....
مثل ماهي عاشقِ تنگِ آب....
که برايت سرودنها دارم....
عشق عشق است با زر بنويس....
بر لوحي که فلسفه بافي نيست! ....
به دور از هرگونه فريب دوستت دارم....
کوچه بينام و نشان راه به جايي نبرد....
من همان خانهٌ دوست را دوست دارم....
غ..ر..آ
شاخه ي عشق
12:59 صبح

اودسان
ديروز 10:32 عصر
محبوبه من!
عزيزِ هنرمند من!
تو چنان کلمات را نقاشي ميکني که انگار روحي تازه بر جان خشک اين حروف ها دميدهاي،
تو آنگونه کلمات را بر جان کاغذ ميريزي ،که گويي بر رگ هاي هرکدامشان خوني تازه دواندهاي و جاني ديگر بر آنها بخشيدهاي...تو چنان کلمات را کنار هم ميچيني که انگار زيباتر از اين نميتواند باشد
انگشتان هنرمند تو...
قلم را به رقص درميآورد و مرکب را به ذوق و شور وا ميدارد
اما
فراتر از اينها
بودنت...
همين بودنت لحظاتي را برايم آفريده که دوست دارم قابشان کنم و به ديوار جانم بياويزمشان...
لحظاتي که هنرمندانهتر از همه تابلوهاي جهان است!
{a h=Tabrizi246810}جوادتبريزي{/a} سلام استاد تبريزي بزرگوار. درود بابت ديدگاه بسيار قشنگتون @};- عالي حضور شماست . ممنونم از حضور گرانقدرتون .
+
.
فداي چشم هايت
اگر خواستي و نشد
فداي خنده هايت
اگر رسيدي و دير بود
فداي لحظه هايت
اگر فرياد زدي و شنيده نشد
فداي تك به تكِ نفس هايت
اگر فاتحِ كوه بودي اما به تنهايي
شانه بالا انداختن ساده است
اما قدرت دارد
به تمامِ سلول هاي وجودت
فرمان مي دهد
كه هيچ چيز مهم نيست
و عجيب گذراست
پس تا مي تواني
هرچيز كه خوشايند نبود را
فدا كن
فداي خودت
حال دلت
و سلامتي تنت
#عادل_دانتيسم
اودسان
ديروز 10:30 عصر
فداي چشم قشنگت تمام بود و نبودم..من اين غزل که سرودم بفکر چشم تو بودم..کجا روم که بگيرم دوباره از تو نشاني..غمت نشسته بجانم ، تبت گرفته وجودم .
اودسان
ديروز 10:28 عصر
+
[تلگرام]
*«نگارا از عجم مهمان نميخواهي؟»*
دلي آشفته و حيران نميخواهي؟
خدا را شکر...نوکر کم نداري، ليک
غلام و نوکر از ايران نميخواهي؟
براي اينهمه زوارِ دربارت
مگر شاها بلا گردان نميخواهي؟
به خيلِ کاروانِ اربعين امسال
سياهي لشکر و اعوان نميخواهي؟
براي مرهم زخم دل زينب
دو ديده از غمت گريان نميخواهي؟
...
به پيش پاي زينب، آن زماني که
ميايد از سفر، قربان نميخواهي؟
خلاصه...اربعين نزديک و ره بسته
«نگارا از عجم مهمان نميخواهي؟»
#اربعين
#امام_حسين عليه السلام
اودسان
ديروز 10:28 عصر
+
فرهنگ از خانهها شروع ميشود، ريشه ميگيرد، و منتشر ميشود.
چقدر زيباست خانههايمان را به مناسبت #رمضان تزئين کنيم، ريسه و بادکنک و چراغ بزنيم،
به هم و خصوصا به بچهها هديه بدهيم (نه فقط براي روزه گرفتن، بلکه براي حلول رمضان) و تمام رمضان را جشن بگيريم.
رمضان را هرطور نگاه کنيم زيباست. خاطرههاي زيبا بسازيم @};-
اودسان
ديروز 10:28 عصر
#رمضان يکي از زيباترين ايام، نه فقط در کشورهاي اسلامي، که در تمام کشورهايي است که مسلماني آنجا زندگي ميکند. سراسر ماه، محلههاي مسلماننشين پر از چراغاني و ريسه و آمد و شد هستند. بازارچههاي متعدد شبانه که بعد از ساعت افطار باز ميشوند و تا نيمههاي شب فعالند
پر از غذاها و شيرينيهاي خوش عطر و رنگ محلي. تمام خانهها حتي يک فضاي کوچک از آن، تزئين ميشود و همه به هم شادباش ميگويند. چقدر اين جلوهها زيبا و خاطرهانگيزند و چقدر در ذهن کودکان ماندگار و دلانگيز.
عارفانه هاي يک دوست
ديروز 9:28 عصر
لذت بردم از خوندن دلگويه ات .. انگار همون روزها و همون سالها رو باهات زندگي کردم.. تو ذهنم مجسم ميکردم اون روزهاي سالهاي دانشجوييت تو کشوز استاليا ( البته اگه اشتباه نکرده باشم) و چقدر خوشحال شدم با اين وجود ، همچنيان مقيد و متعهد و پايبند بودي و موندي@};-
اميدوارم هميشه و همه جا خدا همه جوره ياورت باشه.. من هيچ وقت در ارزشمند بودنت ترديد نداشتم ...خدا حفظت کنه زاهده جانم:-) @};-
به ياد اين سخن مولانا افتادم: دانه چون اندر زمين پنهان شود
سِرِّ او سرسبزي بستان شود
زَرّ و نقره گر نبودندي نهان
پرورش کي يافتندي زير کان. تا دانه زير خاک نرود وسختي ها وفشارهاي خاک را تحمل نکند هيچ وقت سبز وزيبا نخواهد بود يا طلا و نقره که از معادن و فلزات گران قيمت هستند چنين،دانه وجود آدمي هم چو دانه تا سختي ها ومرارت هارا تحمل وتجربه نکنداستعدادهاي دروني او سرسبزوبارور نمي گردد.
عارفانه هاي يک دوست
ديروز 9:28 عصر
1 فرد دیگر
8 فرد دیگر
عارفانه هاي يک دوست
ديروز 9:27 عصر