پيام دوستان
هايدي
12:30 عصر
+
*هماي عزيزم*
*مسافر دشت رويا*
*کعبه، بوسه گاه هزاران مجنون است که در پي ليلاي ديدار، رنجِ باديه بر دوش کشيده و بار هجران را تحمّل کرده اند تا به اين مَطاف و مَسعي برسند . انشاءالله توفيق دوباره شامل حال شما شود.*

هايدي
12:26 عصر
عزيزترين و مهربانترين بانوي پارسي هما جانم سعادت زيارت حرم مولا علي اميرالمومنين (ع)و همچنين حضرت ارباب امام حسين عليه السلام که توفيقي بود ناب در مسير زيارت روضه ي رسوالله صلوات الله عليه و بقاع متبرکه بقيع نصيب هر کسي نميشود ،از اعماق جان براتون خوشحالم اگر چه با مشقاتي همراه بود اما گواراي وجودتان .
علي علي اكبري
ديروز 3:49 عصر
علي علي اكبري
ديروز 3:48 عصر
ستاره ها امشب با هم مهماني از نور دارند انوار تجلي بخش ولايت بر سر مالک اشتر چه حالي دارد هر که را در بزم ولايت نکوست امشب بر تخت ياري اشتر به پا خواسته است و ره ياري مالک را در قرآنهاي پاي نيزه تا يک شمشير فاصله تا معاويه را امروز سربازان حيدر به قصد ياري اش آمده اند اي خوارج بدانيد مالک اشتر تنها نيست و اين نسل اشتر بيشمار دارد لبيک يا حيدر
لشکرهاي ام از آن است که بميرم و آرزوي شهادت بماند به دلم مگر ميشود ناجي من سيد علي قصدشهادتم را ناديده انگارد مگر استاد سيد مجتبي مرا از جرعه اکسير شهادت نداد جرعه اي با عشق؟مگر الم بر دستش نبود مرا اولين سوار عازم ميدان با خوکان صهيونيست به جنگ مگر پيکرم را ولي خدا نگرفت به زانو براي جان دادن پيش از شهادتم خدايا جز شهادت نده مرا حال دگر
علي علي اكبري
ديروز 3:48 عصر
مادر ماه آنجاست که رخ مته يار از آنجا مي تپد و عيان ميشود راز دو عالم در چهره ماه ولي خدا امام مطلق سيد علي س روشن و منور به تابش ميرسد مادري که جني ماه است همان کوثر جنت است که شيره وجودي اهل بيت النبوه و امامت و اولي لامر منکم در روانشان جاري است خوشا به دل عاشق که رخ ماه و مازاد والايش سيد علي س چشم او را منور کرده است
علي علي اكبري
ديروز 3:46 عصر
+
..خط چشم..
گرچه نا خواناست،
خواندن خط چشم ...
خوب ميدانم که ميخواني ،
راز چشم ...
هرکه را ديدم گرفتار ،
سيه چشمي شده...
در جواب چشم تو حرفي ندارد دل ،
جز بگويد چشم چشم...
راست ميگويي ،
اما لبت هيچ سخن نگفت ؟...
واي ازاين چشم دلها خون کرد و ،
خون ميبارد از چشم...
نامهي بنوشته با اشک ديدايي ؟،
خط پايانش امضاي اشک...
اين عاشقانِترين نامه است ،
جوهرش اشک و قلم در دست چشم...
غ..ر..آ
انديشه نگار
04/4/12
+
سن وبلاگم شده 18 سال
* راوندي *
04/4/11
180 سالگي ان شاالله خان @};- روي اين حساب شما به احتمال زياد در همايش بچه هاي پارسي شرکت داشتيد ؟ البته بنظرم يک بار ديگر هم از شما پرسيده باشم اما جوابي که داديد را يادم نيست :)
+
باز اين چه شورست
که در خلق عالم است
باز اين چه نوحه و
چه عزا و چه ماتم است
*ترخون بانو*
04/4/10
حسين نوري که خاموشي ندارد ، رهش ره به فراموشي ندارد ، به راه عاشقان او قدم نه ، که خون غير از رهش جوشي ندارد ... اين شعر را حدود سال 95 ، 96 بود که سرودم يادم هست که هشت يا ده بيت بود :'(